در این مقاله چکیدهای از مهمترین نظرات و بنیاد اصلی تفکرات مکاتب و نظریات اقتصادی را بررسی خواهیم کرد:
مکتب کلاسیک
شالوده اصلی تفکر مکتب کلاسیک را «آزادی اقتصادی» تشکیل میدهد. کلاسیکها معتقد بودند چون اقتصاد ذاتاً باثبات است، حتی اگر از تعادل خارج و دچار رکود یا رونق شود، به صورت خودکار تصحیح میشود و به تعادل برمیگردد. سطح تولید و اشتغال کل اقتصاد را نیز طرف عرضه اقتصاد تعیین میکند و درنتیجه کمبود تقاضا و بیکاری پدید نمیآید. پس بدیهی است در چنین شرایطی نیازی به دخالت دولت در اقتصاد نیست. همچنین تجارت خارجی برای تمامی کلاسیکها گرهگشا و راه نجات از ایستایی اقتصادی و دستیابی به رشد اقتصادی است.
مکتب نئوکلاسیک
مکتب نئوکلاسیک باهدف بازسازی افکار و اصول مکتب کلاسیک شکل گرفت. در عین حال ارائه نظریات جدیدی که تفاوتهای کلیدی با نظریات مکتب کلاسیک داشت سبب شد تا این مکتب، پسوند «نئو» را به نام خود اضافه کند. اقتصاد در سنت فکری اقتصاد نئوکلاسیک، علمی است که به مطالعه و بررسی رفتار انسانی در راستای رسیدن به اهداف مورد نظر از طریق ابزارها و منابع کمیاب میپردازد. اقتصاد نئوکلاسیک برای تحلیل این مسئله از مدلی بهره گرفت که مبتنی بر مفهوم عرضه و تقاضاست. عرضه و تقاضا از ترجیحات ذهنی تقاضاکنندگان و عرضهکنندگان به دست میآیند و قیمتها را تعیین میکنند. ارزش کالاها توسط یک کالای پایه یا نیروی کار به کار رفته در تولید آن تعیین میشد. اقتصاددانان نئوکلاسیک امیدوار بودند که با کنار گذاشتن ارزش عینی بتوانند اقتصاد را بر یک مبنای علمیتر استوار سازند، یعنی اقتصاد را به عنوان نظریهای از رفتار انسان مطرح سازند.
مکتب اتریشی
طرفداران مکتب اتریش، همانند مکتب کلاسیک و نئوکلاسیک و حتی بیشتر از آنها از بازار آزاد و عدم دخالت دولت حمایت میکنند. نکته جالب توجه آن است که برخالف نئوکلاسیکها که با دو پیشفرض کارآمدی کامل بازار و انسان عقالیی به دفاع از بازار آزاد می پرداختند و خواستار حداقل دخالت دولت بودند، اتریشیها اینگونه استدلال میکنند که نه بازار آنقدر کارآمد است که بتواند مانع اثرگذاری عوامل غیربازاری همانند سیاستهای دولت شود و نه انسان آنقدر توانایی دارد که همه مسائل موجود در جهان را درک کند؛ ولی با این حال به علت آنکه بازار را قادر به تخصیص منابع میدانند، بازار رقابتی را به دخالت دولت در اقتصاد ترجیح میدهند.
مکتب نهادگرای قدیم
اقتصاددانان طرفدار این مکتب با نقد تأکید مکاتب رایج کلاسیک و نئوکلاسیک بر مفهوم فردگرایی سعی کردند اهمیت ماهیت اجتماعی افراد را گوشزد کنند. این اقتصاددانان “افراد را محصول اجتماع خود” میدانستند و بر این باور بودند که الزام است تا نهادها یا قوانین اجتماعی که شخصیت افراد را تحت تأثیر قرار داده یا حتی شکل میدهند، بیشتر مورد تحلیل قرار بگیرند.
مکتب کینزی
شالوده اصلی تفکر کینزی را نیاز به مداخله دولت در اقتصاد تشکیل میدهد. کینزیها مسئله اصلی اقتصاد را کمبود تقاضای کل و بیکاری میبینند و به همین علت مدل اقتصاد کلان آنها فاقد طرف عرضه است؛ عرضه را داده شده و آماده فرض میکنند و تنها با طرف تقاضا تعریف شده است. در الگوی آنها تقاضا تعیین کننده سطح محصول است. اقتصاددانان کینزی بر این باور هستند که بر خلاف آنچه اقتصاددانان پیش از کینز عنوان کردند اقتصاد همواره در تعادل نیست، بلکه این امکان وجود دارد که اقتصاد در وضعیت رکودی به تعادل برسد و بازار توانایی تسویه بیکاری را نداشته باشد. کینزیها در این حالت مداخله دولت را جایز میدانند و عنوان میکنند که دولت با مدیریت تقاضا میتواند تولید ناخالص داخلی را افزایش دهد و اقتصاد را از رکود خارج کند.