شواهد تجربی زیادی نشان میدهد کشورهایی که فساد بیشتری دارند با رشد ضعیفتر، بازده پایینتر سهام و نوسان اقتصادی و مالی بالاتر روبهرو میشوند. حالا این پرسش مطرح است که با پررنگ شدن سرمایهداری رفاقتی در آمریکا، آینده اقتصاد این کشور چگونه رقم خواهد خورد.
از اعمال گزینشی قوانین تا معافیتهای تعرفهای و واگذاری قراردادها به نزدیکان، نشانههای فزایندهای وجود دارد که نوعی الیگارشی آمریکایی در حال قدرت گرفتن است. برای نمونه محمد بن سلمان ولیعهد عربستان در حال انجام گفتوگوهای حساس امنیتی با رئیسجمهور دونالد ترامپ است، در حالی که همزمان خانواده ترامپ درباره یک پروژه بزرگ ساختمانی با سعودیها مذاکره میکند. همچنین مقام مسئول دولت در حوزه هوش مصنوعی و کریپتو صدها سرمایهگذاری فناوری دارد که میتواند از سیاستهای دولت سود ببرد.
یک پرسش اساسی این است که نگرانیهای اخلاقی چگونه و چه زمانی در قیمتگذاری داراییهای آمریکا منعکس میشود. یک گزارش سرمایهگذاری اخیر پنج محور برای معاملهگرایانه شدن سیاستها در دوره ترامپ برشمرده است؛ از «دولت بهعنوان سرمایهگذار» و استفاده سیاسی از تعرفهها گرفته تا رویکرد آسانگیرانهتر نسبت به کریپتو، نقش بیسابقه اهداکنندگان مالی و معاملات نمایشی که به بازیگران مورد علاقه دولت وزن بیشتری میدهد.
در میان صنایع مختلفی که شبکه اقتصادی خانواده ترامپ در آنها نفوذ کرده، داراییهای دیجیتال شاید آشکارترین نمونه تضاد منافع باشد که میتواند به اقتصاد گستردهتر سرایت کند. یکی از نمونههای پیچیده، استفاده از استیبلکوین متعلق به کسبوکار کریپتوی خانواده ترامپ در یک معامله بزرگ مرتبط با بایننس بود که همزمان با عفو ریاستجمهوری یکی از بنیانگذاران آن انجام شد.
نمونههای دیگری هم وجود دارد؛ از جمله پلتفرمی که در دولت قبلی بابت فروش ثبتنشده داراییهای دیجیتال متهم شده بود اما اکنون پس از تسویه با نهادهای نظارتی، با سرعت بیشتری در زیرساخت کریپتوی آمریکا جا باز میکند و حتی همکاری با نزدک را اعلام کرده است.
این موارد دیگر غیرعادی نیست و به بخشی از فضای جاری در دولت تبدیل شده است. اما در نهایت واقعیت و حتی تصور «پرداخت برای امتیاز» بر قیمتها تاثیر میگذارد و وقتی فعالان نزدیک به قدرت از انعطافپذیری قوانین بهرهمند شوند، سرمایه به سمت شرکتهایی سوق مییابد که «پناه سیاسی» دارند و از شرکتهای کوچکتر و نوآور فاصله میگیرد.
نگرانکننده این است که این روند در حاشیه نظام مالی نیست بلکه در قلب آن جریان دارد. بانکهای بزرگ که زمانی از کریپتو فاصله میگرفتند اکنون وامهایی با وثیقه دارایی دیجیتال میدهند و برخی خردهفروشان به فکر انتشار کوین اختصاصی خود هستند. اما کریپتو پرنوسان است و در هفتههای اخیر حدود یک تریلیون دلار از ارزش بازار آن از بین رفته که یادآور الگوهای نوسان در اقتصادهای با فساد بالاتر است.
این پرسش مطرح است که پایان این روند چه خواهد بود. محتمل است که یک بحران ناشی از کریپتو باعث سقوط بازار شود و فروش اوراق خزانهداری از سوی پلتفرمهای بزرگ کریپتو این روند را تشدید کند؛ پلتفرمهایی که اکنون به اندازه برخی کشورها اوراق دارند. در سناریویی بدتر، رقبای ژئوپولیتیکی آمریکا مانند چین نیز ممکن است اوراقشان را بفروشند و بحران را عمیقتر کنند.
چنین رکودی میتواند اثر بیشتری بر اقتصاد واقعی بگذارد؛ زیرا آمریکاییها اکنون بیشتر در بازار سرمایه درگیرند اما کمتر از گذشته پسانداز میکنند و چرخه معمول بازار نیز طولانی شده است. بنابراین رکود بعدی احتمالا سنگینتر خواهد بود.
پیامدهای سیاسی چنین وضعیتی میتواند افزایش پوپولیسم در داخل و حتی تغییراتی در نظام مالی جهانی باشد. ممکن است چین و متحدانش این فرصت را مناسب بدانند تا برای فاصله گرفتن از نظام مبتنی بر دلار مذاکره کنند؛ اقدامی که وقتی سیستم فعلی از نظر سیاسی «آلوده» تلقی شود، آسانتر توجیه میشود.
در نهایت هرچند سرمایهداری رفاقتی ممکن است سودهای کوتاهمدت ایجاد کند اما هزینههای بلندمدت آن سنگین است.


