اقتصاد دانشی است که به بررسی چگونگی تولید، توزیع و مصرف کالاها و خدمات در جوامع میپردازد. نظریههای اقتصادی در مقاطع حساس تاریخ بر نظامهای مالی جهان اثر گذاشتهاند و همچنان بر زندگی روزمره ما تأثیر دارند. با این حال، فرضیاتی که زیربنای اندیشه اقتصادی را شکل دادهاند در طول زمان بهشدت تغییر کردهاند.
اندیشههای اولیه اقتصادی
ریشههای اقتصاد به عصر برنز (۴۰۰۰–۲۵۰۰ پیش از میلاد) بازمیگردد، زمانی که تمدنهای اولیه در میانرودان، دره سند، منطقه رود یانگتسه در چین و دره نیل در مصر شروع به ثبت و ضبط محصولات کشاورزی، دامها و زمینها روی لوحهای گلی، پاپیروس و دیگر مواد کردند. این یادداشتها بهتدریج به نظامهایی برای پیگیری مالکیت، بدهیها و بهره تبدیل شدند که شالوده ابزارهای اقتصادی امروزیاند.

از هزاره سوم پیش از میلاد، کاتبان مصری روند توزیع زمین را ثبت میکردند و بازرگانان سومری روش محاسبه بهره مرکب را ابداع کردند. «قانون حمورابی» (حدود ۱۸۱۰–۱۷۵۰ پیش از میلاد) نخستین مجموعه جامع قوانین اقتصادی بود که به مقررات بازرگانی و اخلاق حرفهای پرداخت.

در هزاره نخست پیش از میلاد، نوشتههای دقیقتری درباره اقتصاد پدید آمد. در یونان، «هزیود» در کتاب کارها و روزها (قرن هشتم پیش از میلاد) توصیههایی درباره کشاورزی ارائه کرد. «گزنفون» در کتاب اکونومیکوس، مدیریت خانه را بررسی نمود و «ارسطو» در کتاب سیاست، مالکیت خصوصی را ترجیح داد اما اندوختن ثروت صرفاً برای خودش را نکوهش کرد.



در چین، رسالههای گوانزی (قرن چهارم پیش از میلاد) مفاهیم اولیه عرضه و تقاضا، ثبات پولی و سیاست مالی را توضیح دادند و بیان کردند که قدرت مالی از نیروی نظامی مهمتر است.
در اروپا در قرون وسطی، اقتصاد غالباً با اخلاق آمیخته بود؛ نمونه آن آثار توماس آکویناس است. در شمال آفریقا، «ابنخلدون» (۱۳۳۲–۱۴۰۶) در مقدمه به تحلیل عمیق مسائلی چون انحصار، تقسیم کار، انگیزه سود و چرخه ظهور و سقوط اقتصادها پرداخت. اندیشههای او بعدها الهامبخش متفکرانی چون آدام اسمیت شد.

آدام اسمیت و پیدایش اقتصاد نوین
فیلسوف اسکاتلندی «آدام اسمیت» را پدر اقتصاد مدرن میدانند. او تحت تأثیر فیزیوکراتهای فرانسوی بود و در اثر مشهور خود، ثروت ملل (۱۷۷۶)، نشان داد که بازار آزاد و منافع شخصی میتوانند همچون «دست نامرئی» به رفاه عمومی بینجامند.
نظریات اسمیت اقتصاد را دگرگون کرد، اما برخی دیدگاههای او (مانند تمایز میان کار «مولد» و «غیرمولد» یا نظریه ارزش مبتنی بر کار) امروزه کنار گذاشته شدهاند.

مالتوس، مارکس و نقد سرمایهداری
پس از اسمیت، اقتصاددانانی چون «توماس مالتوس» و «کارل مارکس» به نقد آثار او پرداختند. مالتوس هشدار داد که جمعیت از منابع غذایی پیشی خواهد گرفت، اما نقش فناوری را دستکم گرفت. در عوض، تأکید او بر کمیابی مسیر جدیدی برای اقتصاد گشود.

مارکس بر این باور بود که ابزار تولید بنیان هر اقتصاد است و پیشبینی کرد که سرمایهداری به جنگ طبقاتی میان کارگران و مالکان منجر خواهد شد. گرچه تحلیل او بیش از حد سختگیرانه بود، اما رشد و قدرتگیری بنگاههای بزرگ را بهدرستی پیشبینی کرد.
انقلاب نهاییگرایی
در قرن نوزدهم، «ویلیام استنلی جوونز»، «کارل منگر» و «لئون والراس» نظریه «نهایی گرایی» را توسعه دادند. آنان استدلال کردند که افراد تصمیمهای اقتصادی را بر اساس واحدهای اضافی (یا حاشیهای) هر کالا میگیرند و ارزش آن را با کمیابی آن میسنجند.

والراس این نظریه را ریاضیسازی کرد و مبانی تعادل عمومی و اقتصادسنجی را بنیان نهاد. «آلفرد مارشال» نیز مفاهیمی چون بازدهی نسبت به مقیاس و مطلوبیت نهایی را معرفی کرد و پایههای مکتب نئوکلاسیک را گسترش داد.
کینز و اقتصاد کلان
در قرن بیستم، «جان مینارد کِینز» اقتصاد کلان را بنیان نهاد. او معتقد بود نظریههای کلاسیک نمیتوانند کل اقتصاد را توضیح دهند. در دیدگاه کینزی، شاخصهای کلان مانند بیکاری، تقاضای کل و تورم اهمیت دارند و دولتها میتوانند با سیاستهای مالی و پولی فعال از رکود جلوگیری کنند.

سنتز نئوکلاسیک
تا میانه قرن بیستم، اقتصاد خرد نئوکلاسیک و اقتصاد کلان کینزی در قالب «سنتز نئوکلاسیک» به جریان اصلی اقتصاد تبدیل شدند. با این حال، تنش میان دیدگاه بازارهای کارآمد و بازارهای ناپایدار پابرجا ماند.
«مکتب شیکاگو» و «مکتب پولگرایی» به رهبری «میلتون فریدمن» بر نقش سیاست پولی تأکید داشتند و از دهه ۱۹۸۰ تا اوایل قرن ۲۱ نفوذ فراوان یافتند. در سالهای اخیر، تلاش برای آشتی اقتصاد خرد و کلان به پیدایش اقتصاد رفتاری و توجه دوباره به مکاتب بدیل انجامیده است.
اقتصاد رفتاری
اقتصاددانانی چون «ریچارد تیلر»، «دنیل کانمن»، «گری بکر» و «آموس تورسکی» نشان دادند که انسانها همواره عقلانی رفتار نمیکنند و اغلب تحت تأثیر خطاهای ذهنی و هیجانات قرار میگیرند. مفاهیمی مانند خطای هزینه غرقشده، میانبرهای ذهنی (هیوریستیکها) و عقلانیت محدود از جمله دستاوردهای این حوزهاند.

اقتصاد و رفاه اجتماعی
اقتصاددانان معاصر بیش از پیش بر نابرابری درآمدی و رفاه اجتماعی تمرکز کردهاند. «آنتونی اتکینسون» بر بازتوزیع درآمد درون کشورها تأکید داشت و «آمارتیا سن» با پژوهشهایش درباره نابرابری جهانی جایزه نوبل اقتصاد ۱۹۹۸ را دریافت کرد. او اخلاق را بار دیگر به تحلیلهای اقتصادی بازگرداند.
جمعبندی
از حسابداری ساده در جوامع باستانی تا مدلهای ریاضی و آماری مدرن، اقتصاد تکامل یافته تا جوامع بتوانند منابع را مدیریت کنند و آینده را بسنجند. امروزه این علم توازن میان دقت ریاضی و غیرقابلپیشبینی بودن رفتار انسان را برقرار میکند و ابزار مهمی برای هدایت دولتها و بازارها در دورههای رونق و رکود به شمار میآید.
≡ سری مقالات آموزش اقتصاد
آشنایی با اقتصاد
مفاهیم و نظریههای اقتصاد


